جدول جو
جدول جو

معنی پیاله گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

پیاله گرفتن
قدح گرفتن صراحی گرفتن، نوشیدن شراب باده خوردن: چریده رو که گذر گاه عافیت تنگست پیاله گیر که عمر عزیزبی بدلست. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بدور در آورنده جام می دهنده ساقی: هو اخمار شکن گل پیاله گردانست پیاله نوش و میندیش از خمار امروز. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاله گردان
تصویر پیاله گردان
کسی که پیاله را به گردش درآورد، آنکه در مجلس بزم به همۀ حاضران جام باده می دهد، ساقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیافه گرفتن
تصویر قیافه گرفتن
خود را گرفتن، ژست گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیافه گرفتن
تصویر قیافه گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
خود را گرفتن، ژست گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پناه گرفتن
تصویر پناه گرفتن
پناهیدن پناه بردن
فرهنگ لغت هوشیار
پیشه کردن پیشه ساختن حرفه و شغل خود قرار دادن: اگرشاعری را تو پیشه گرفتی یکی نیز بگرفت خنیاگری را. (ناصرخسرو)، کار خود قرار دادن عمل خود ساختن ورزیدن: هر آن کس که او پیشه گیرد دروغ ستمکاره خوانیمش و بی فروغ. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
رفتن باپایبا پاهای خود حرکت کردن طی طریق بی مرکب مقابل سواره رفتن: پس قرار افتاد که بخدمت عم آید و. . .: بگاه رکوب و نزول عم در رکاب پیاده شود. (سلجوقنامه ظهیری 451)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پناه گرفتن
تصویر پناه گرفتن
پناهنده شدن، پناه بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشه گرفتن
تصویر پیشه گرفتن
پیشه کردن، پیشه ساختن، کاری را حرفه و شغل خود قرار دادن، پیشه کردن، برای مثال هر آن کس که او پیشه گیرد دروغ / ستمگاره خوانیمش و بی فروغ (فردوسی - ۷/۴۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاچه گرفتن
تصویر پاچه گرفتن
بی جهت کسی را آزار دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیشه گرفتن
تصویر پیشه گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
کاری را به عنوان پیشه قرار دادن
فرهنگ فارسی معین
پیه آوردن، برآمدن پیه گرداگرد عضوی، 0 نابیناشدن: پیه گرفته است چشم جوهر مانرا و نه چو من گوهری نبود بمعدن 0 (طالب آملی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیه گرفتن
تصویر پیه گرفتن
کنایه از چاق شدن، انباشته شدن چربی در عضوی از بدن، پیه آوردن
فرهنگ فارسی عمید